×

منوی بالا

منوی اصلی

دسترسی سریع

اخبار سایت

false
false
false

یکی از جنایت هایی که منافقین در کشور ما مرتکب شدند واقعه ی هفتم تیر ۱۳۶۰ است که در این حادثه شهید بهشتی و یارانشان در محل حزب جمهوری اسلامی به شهادت رسیدند. در این واقعه سه نفر از نمایندگان مردم شریف خوزستان به شهادت رسیدند. شهیدان سید محمدکاظم دانش «نماینده مردم شوش» ؛سیدجواد شرافت «نماینده مردم شوشتر» و علیرضا چراغ زاده دزفولی «نماینده مردم رامهرمز و هفتگل» .
در سالروز شهادت این عزیزان به سراغ آقای سید محمدابراهیم دانش؛ برادر شهید آیت الله سید محمدکاظم دانش تا از زندگی و مبارزات این شهید مظلوم بیشتر بدانیم.

شهید دانش در چه سالی متولد شدند و خصوصیت بارز ایشان چه بود؟
شهید مظلوم آیت الله سیدمحمدکاظم دانش، در سال ۱۳۱۸ متولد شدند شهید دانش در ابعاد مختلف چهره ی برجسته داشت.در صبر و متانت نمود بارز داشت. هرکس ایشان را می دید میگفت چه آدم با صبر و حوصله ای است. در شجاعت و شهامت واقعا آدم شجاع و با شهامتی بود در مقابل دشمن. بسیار خوش اخلاق بود. اخلاقش زبانزد دوستانی بود که با او ارتباط داشتند. حدود ۳۹ سالگی، علمش به اجتهاد رسیده بود. آدم پر کار و پر تلاشی بود. اخلاق ایشان از ویژگی هایش بارزش بود. اخلاقی بسیار حسنه داشت. مطالب مخالف خودش را با متانت می پذیرفت. در مقابل پرخاشگری ای که به او می شد اصطلاحاً از کوره در نمی رفت و کار عجولانه انجام نمی داد. آدم محققی بود و در زندگی اش متانت داشت.

درباره یادواره ای که امسال برای شهید دانش برگزار شد توضیحاتی بفرمایید.
. ما هر سال در زمان سالگردشان مراسم و برنامه ای در سبزقبا و یا مساجد داشته ایم و در این مراسمات هم افراد مختلفی از جمله آیت الله شفیعی، آیت الله حیدری، آقای سیدحمید روحانی و … را دعوت کرده ایم. امسال برنامه ی سالگردشان یک ویژگی خاص داشت. اول اینکه این مراسم در شب گرفته شد بر خلاف سالهای قبل که اکثر مواقع مراسم را در روز اجرا میکردیم. برنامه های معمولا با هماهنگی مسئولین دادگستری انجام می شد و محور آیت الله بهشتی و شهید دانش بود اما در این برنامه علیرغم اینکه با دادگستری هماهنگی شده بود، محور این برنامه شهید دانش بود و بیشتر در مورد ایشان صحبت شد.
یکی دیگر از خصوصیات همایش امسال این بود که با هماهنگی یکی از فعالان فرهنگی شوش – مجمع اهل البیت علیهم السلام – برگزار شد. و تعدادی از دوستان از شوش تشریف آورده بودند.

درباره مبارزات قبل از انقلاب شهید برایمان توضیح بدهد و بفرمایید که بیشتر در چه حیطه ای فعالیت می کردند؟
قبل از پیروزیِ انقلاب چند نوع مبارزه ایشان داشت که مهمترین مبارزه اش، مبارزه ی فرهنگی بود. فرد سازی می کرد. مرتب با جوانان جلسه داشت. برای رشد و تعالی جوانان، بخصوص جوانان جلسه قرآن مساجد مرتب برنامه داشت. همیشه هر کجا که میرفت معمولا افراد جوان اطرافش بودند و مانند شمعی همه جا را با جوانان روشن می کرد. یکی از خصوصیات خیلی مهم ایشان این بود که جوانان همراهش بودند.
شهید دانش در ایام تعطیلی حوزه به مناطقی که نیاز بود برای تبلیغ و نشر فرهنگ اسلام محمدی مسافرت میکرد. به شهرهای مختلف از جمله شهرهای آذربایجان شرقی و غربی، شیراز، دزفول و … می رفت و سخنرانی می کرد. اما بیشتر از همه جا در دزفول سخنرانی داشت. سخنرانی هایش روشنگرانه بود. برای جوانان مهیج بود. همیشه تیپ جوان اطرافش بودند و هر برنامه ای که بود تعداد زیادی از جوانانِ آن محل همراهش بودند. صحبتهایی که می کرد به این شکل بود که نه با صراحت کامل بلکه با یک لفظی که برای جوانان قابل فهم بود که منظور رژیم ستمشاهی است و انتقادات و اشکالات علیه رژیم ستمشاهی را بیان میکرد.
ساواک بخاطر این موضوع ایشان را ممنوع المنبر کرد و رسماً این را ابلاغ کرد. بعد از آن چون می دانست ساواک دزفول مانعش می شود برای سخنرانی به اهواز رفت. در یکی از خانه های مدرسه ی آیت الله بهبهانی (ره) ساکن شد و سه سال در اهواز سخنرانی کرد.
در این زمان ساواک مطلع می شود که ایشان علیرغم اینکه ممنوع المنبر شده است در اهواز سخنرانی می کند. ایشان را با احترام دستگیر کردند.- به منزلش رفتند و با توجه به اینکه زمان دستگیری هر فرد اجازه نمی دهند حتی لباسش را عوض کند به ایشان چنین اجازه ای دادند و سوارش کردند و بردند.- بعد از آن خانمش و دوستانش از اهواز با ما تماس گرفتند و گفتند که ایشان دستگیر شده و معلوم نیست به کجا برده شده است.
خب ایشان را می برند سد دز؛ سد دز الان هم یک ابهتی دارد. نسبت به سدهای ساخته شده یک ابهت خاصی دارد و آن موقع بزرگترین سد خاورمیانه بود. خوب ایشان را می برند آنجا و از سد بازدید می کنند. و بعد هم به ایشان می گویند بجای اینکه شما علیه شاه صحبت بکنید این را توضیح بده که شاه کار کرده است و سد ساخته است. بوسیله سد تولید برق داشته است. آنموقع وضعیت برق دزفول مناسب نبود. اولا چند ساعت برق بود و یک کارخانه برقی بود دیزلی که چند ساعت دزفول را برق می داد. مثل تقریبا الان بعضی از شهرهای عراق.بعد این سد که زده شد برق ۲۴ ساعته شد. البته برق که ۲۴ ساعته شدهنوز هم خیلی قوی وارد نشده بودند. در شهرها هنوز برق ضعیف بود. روستاها برق نداشتند. خطوط انتقال بسیار ابتدائی بود . ولی در هر صورت یک سد بسیار بزرگی ساخته شده بود و این را به ایشان نشان دادند.اخوی ما بعد از آن برنامه آمد شیوه مبارزه اش را تغییر داد. هیچ گاه تعریف نداد از شاه اما با توجه به اینکه ممنوع المنبرشده بود و بعد اجازه دادند که سخنرانی بکند ایشان شیوه مبارزه شان را عوض کرد و دیگر نیامد مثل سابق روی منبر مستقیم به شاه اعتراض کند و مطالب را بگوید. و دید که اگر اینگونه بخواهد کار کند دستگیرش می کنند. مساله ابتر می ماند. آمد فردسازی کرد. کار تشکیلاتی نیمه مخفی انجام داد.
سخنرانی می کرد ،در سخنرانی هایش مطالبی را هم می گفت اما خیلی حساسیت ایجاد نمی کرد که بخواهند دستگیرشان بکنند. ولی مردم را آگاه می کرد. لازم به یادآوری است که من بارها و بارها پرسنل رسمی ساواک را می دیدم در مجالسی که ایشان سخنرانی می کرد می آمدند گزارش تهیه می کردند. و خود شهید هم اینها را می دید می شناخت.
گاهی اوقات با آنها برخوردهای مقطعی هم داشت. معمولا آنها خودشان را نشان نمی دادند و در جاهایی می نشستند که کمتر دیده شوند و فقط صدای ایشان را بشنوند. مثلا در شوش یادم هست که دوستان به ایشان اطلاع دادند که مدتی است یک نفر است که به اینجا می آید و در جاهای مختلف می نشیند که شما او را نبینید و ما انها را نمی شناسیمش و احتمال میدهیم که ساواکی باشند. شهید گفته بود که او را من نشان بدهید تا بروم و او را ببینم. موقعی که آن فرد وارد می شود می رود در وضوخانه . به ایشان اطلاع می دهند که آن فرد آمده است.سریع می رود دنبالش به او می گوید: در اراک و در سخنرانی های من آنجا گزارش داده ای و ۱۰ شب آنجا من دعوت شده بودم و اجازه ندادید که من ۱۰ شب آنجا سخنرانی کنم. ۹ شب سخنرانی کردم و شب دهم را بهم زدید. اینجا هم می خواهید اینکار را بکنید؟ یعنی اینها را در موقعیتی قرار می داد که گیر می افتادند و نمی دانستند چه بگویند.ولی خوب خود همین مقابله لفظی با انها باعث می شد که به انها نشان بدهد که من هوشیارم و شما را می شناسم و کارهایتان را می دانم.
زمانی که راهپیمائی ها در سطح کشور شروع شده بود و ایشان معمولا در صف مقدم تظاهرات ها بود. هم در دزفول و هم در شوش ، در اندیمشک و به عنوان سخنران آن راهپیمایی ها ایشان حضورداشتند.

در مورد اسم مستعار کاظم ابوعلی که ایشان استفاده می کردند در نوشته هایشان هم برای مخاطبین توضیح بفرمایید.
مقالاتی در نشریه جهانی مکتب اسلام که نشریه ای بود که حوزه علمیه قم منتشر می کرد. آیت الله مکارم شیرازی ، آیت الله سبحانی و تعداد دیگی از بزرگان آن موقع من جمله شهید دانش، این مجله را راه اندازی کردند و ایشان جز هیئت تحریریه آن مجله بود و مقالات فلسفی را ابتدا در آن نشریه مکتب اسلام می نوشتند. ظاهرا ایشان با شهید مرتضی مطهری گفته بودند که مقالات فلسفی مخاطبین خاص دارد و مخاطب عام ندارد. و طوری باید مقالات نوشته بشوند که عامه مردم بتوانند استفاده بکنند. لذا آیت الله مطهری آمدند و مقالات فلسفی را کنار گذاشتند و آمدند داستان راستان را در دو جلد نوشتند. و آیت الله دانش نیز سیمای فداکاران را نوشت که در ۲ جلد بودند. و اینها را ابتدا در مجله مکتب اسلام به رشته تحریر در می آورد و بعدا اینها کتاب شد. خب ساواک روی نوشته هایش حساس بود. وقتی که می رفت برای اجازه چاپ به ایشان نمی دادند. ایشان هم نام خودش را خلاصه کرد و گذاشت کاظم. پسر بزرگش هم علی بود و به این ترتیب اسم مستعارشان شد کاظم ابوعلی. با اسم مستعار کاظم ابوعلی بعنوان مولف کتاب، کتابهای خودش را چاپ می کرد.

در این چند ساله کسی برای چاپ مجدد کتاب ها و مقالات ایشان اقدام نکرد؟
متاسفانه خیر! تعدادی از نوشته هایشان را جمع آوری شد اما متاسفانه موفق نشدیم که به چاپ برسانیم. کتابی که بخصوص اسم کاظم ابوعلی روی آن بود اولین کتاب ، کتاب غازهای مهاجر بود و متاسفانه تجدید چاپ هم نشده است. درکتاب غازهای مهاجر یک داستانی هست که دوتا اردک می آیند با یک لاک پشت دوست می شوند و این لاک پشت را از جایی به جای دیگر می برند. در آن داستانهای قبلی که آمده بود لاک پشت از بالا آن را می افتد و کشته می شود ولی شهید دانش این کار را نکردند و فلسفه هجرت را در این کتابشان توضیح دادند و آنکه هر کسی که می خواهد زندگی سالمی داشته باشد؛ رشد معنوی و حتی مادی داشته باشد باید فلسفه هجرت را بداند. این کتاب اولین کتاب ایشان با نام مستعار کاظم ابوعلی بود.


بعد از پیروزی انقلاب اسلامی شهید دانش چه مسولیتی داشتند؟
بعد از پیروزی انقلاب تقریبا کلیه ی امور شوش توسط شهید دانش مدیریت می شد از انتخاب بخشدار و شهردار تا مسئولین ادارات شوش که ایشان تلاش می کردند افراد انقلابی را به مسئولین استانی معرفی کنند.
ایشان بسیار مقید بود به نماز جمعه و دو هفته قبل از انتخاب آیت الله طالقانی به عنوان امام جمعه تهران ایشان اولین نماز جمعه را در شوش برگزار کرد.

با توجه به ماجرای خلق عرب در خوزستان آیا در زمانی که شهید دانش امامت جمعه شهر شوش را بر عهده داشتند درگیری در شوش اتفاق افتاد یا خیر؟
درگیری خیر؛اما صدام قبل از جنگ یعنی بعد از پیروزی انقلاب در سطح وسیعی اقدام به پخش سلاح نظامی در منطقه شوش کرد. آن زمان ژاندارمری در مرز مستقر بود و عشایر عرب راه هایی را بلد بودند که بدون برخورد با پاسگاه های مرزی میتوانستند از مرز عبور کنند. صدام ملعون نیز سعی در مجهز کردن عشایر عرب و وارد کردن سلاح به منطقه شوش را داشت و برنامه هایی برای درگیری در منطقه در سر داشت. خب الحمدالله شهید بزگوار با زیرکی اجازه ندادند مردم به طور علنی مسلح بشوند و از هر قریه یا عشیره گزارش می رسید که اسلحه وارد شده ایشان سریع به آنجا می رفتند و با شیخ آن عشیره صحبت می کرد و سلاح ها را تحویل می گرفت و اجازه نمی داد مردم مسلح باشند. ولی متاسفانه در برخی مناطق جنوبی خوزستان مثل خرمشهر یا آبادان و جاهای دیگر استان عشایر عرب به وسیله ی همین سلاح هایی که وارد شده بود مسلح شده بودند و یکسری فعالیت ها مثل خلق عرب انجام گرفت که باعث زحمت هایی برای کشور و متاسفانه جنایت هایی نیز توسط همین گروه انجام گرفت. ولی خوشبختانه در منطقه شوش بخاطر ذکاوت شهید دانش هرگز این قیبل اتفاقات رخ نداد.

با توجه به اینکه شهید دانش نماینده مردم شوش بودند دغدغه ایشان چه بود و همچنین بفرمایید ایشان در ماجرای عزل بنی صدر چه اقداماتی انجام دادند؟
خب شروع دوره اول مجلس شورای اسلامی قبل از جنگ بود و ایشان اگر اشتباه نکنم عضو کمیسیون مسکن بودند حالا دقیقا خاطرم نیست ولی به احتمال زیاد عضو کمیسیون مسکن بودند. ولی وقتی دفاع مقدس ما آغاز شد و عراق به خاک ایران تجاوز کرد و نیروهای ارتش بعث عراق تا رودخانه کرخه یعنی حدود سه تا چهار کیلومتری شهر شوش پیش روی کرده بودند و از همان جا یعنی غرب رودخانه کرخه با خمپاره شوش را مورد هدف قرار می دادند و این باعث شد مردم شوش شهر را تخلیه کنند.
شهید آیت الله دانش در دورانی که نماینده بودند هر دو هفته یکبار به دزفول و شوش و اندیمشک به خصوص مناطق جنگی سرکشی می کردند. به خصوص به شوشی هایی که در مناطق دیگر اسکان پیدا کرده بودند سر می زدند و پیگیر مشکلاتشان بودند.

نحوه ی ارتباط و آشنایی ایشان با شهید مظلوم بهشتی چگونه بود؟
بنده اطلاع ندارم که قبل از انقلاب با شهید بهشتی ارتباط داشتند یا خیر. ولی با مبارزین قبل ازانقلاب ارتباط بسیار نزدیکی داشتند. مثلا با نماینده امام خمینی(ره) در ایران که آیت الله امینی بود ارتباط داشت. که ایشان رابط ایران و پاریس بودند و اطلاعیه های امام(ره) را در کشور پخش می کردند. حتی خاطرم هست که بنده را برای یکسری فعالیت ها به آیت الله امینی معرفی کردند.

اگر مطلب خاصی درباره ایشان و نحوه ی شهادتشان مد نظرتان هست بفرمایید.
منافقین در تشکل های نوپایی که پس از انقلاب به وجود آمده بود نفوذ کرده بودند. از جمله نفوذ این ها در بین این بزرگواران در حزب جمهری اسلامی و یا در نخست وزیری و جاهای دیگر بود که توسط این نفوذی ها اطلاعاتی به سازمان منافقین و از طریق آنان به آمریکا فروخته می شد. کار دیگر منافقین ترور بود. ترور شخصیت ها و حتی مردم عادی کوچه و بازار. مثلا فردی که ریش داشت هدف ترور بود یا کسی که درمغازه یا خانه اش عکس حضرت امام(ره) را داشت بدون اینکه آن فرد را بشناسند او را ترور می کردند. اوج این ترورها ترور این عزیزان در ساختمان حزب جمهوری اسلامی بود که به شهادت سیدالشهدای انقلاب اسلامی شهید مظلوم دکتر بهشتی و تعدادی از نمایندگان مجلس و وزرا منجر شد. که شهید دانش نیز در بین این شهدا بودند.

تشکر از اینکه وقتتان در اختیار ما قرار دادید.

لینک کوتاه: http://bidardez.ir/?p=2314

true
true
false
true

شما هم می توانید دیدگاه خود را ثبت کنید

√ کامل کردن گزینه های ستاره دار (*) الزامی است
√ آدرس پست الکترونیکی شما محفوظ بوده و نمایش داده نخواهد شد