×

منوی بالا

منوی اصلی

دسترسی سریع

اخبار سایت

false
false
false

وقتی زندگی ات رنگ خدا داشته باشد نمیتوانی بی خیال اشک مظلومان شوی. نمیتوانی تصویر نوزاد غرق به خون را در آغوش مستاصل پدر ببینی و آرام بنشینی آن وقت یا قیام می کنی یا میشوی چون شهید شهید محمدحسین اثنی عشری شهیدی که کیلومترها فاصله از دزفول تا جنوب لبنان و تنهایی و هزار و یک توجیه قابل قبول و منطقی دیگر هم نتوانست در بند مرزها و اسیرش کند و رفت تا شهید قدس شود و یا سال ها آخرین جمعه ماه خدا را با مرگ بر اسراییل هایت به کابوس دجال های زمان مبدل می کنی و ظالمان دلخوش به در خانه ماندن امسالمان نباشند که اثر وضعی تکبیرهایمان ترک بر شیشه عمر نامیمونشان می اندازد چه در خیابان باشند و چه در خانه

به گزارش بیدار دز شهید محمدحسین اثنی عشری تنها شهید خوزستانی انتفاضه فلسطین است که در آذر سال ۱۳۵۹ به شهادت رسیده است. به مناسبت فرا رسیدن روز قدس گفتگویی داشته‌ایم با خواهر گرامی شهید، سرکارخانم گوهر سلطان اثنی عشری که در ادامه مشاهده خواهید نمود:


بیدار دز: خانم گوهر سلطان اثنی عشری خواهر شهید محمد حسین اثنی عشری روایت شهید قدس را با ما اینگونه آغاز میکند…

منزل پدری‌مان در محله حیدرخانه بود، محمدحسین اول فروردین ماه ۱۳۳۷ بعد از ۴ دختر پنجمین فرزند خانواده ما بود، وقتی ماما قندانه محمدحسین را در آغوش مادر میگذارد , مادرم نگاهی به نوزادش می اندازد و میگوید این فرزند برای من نمیماند

محمد حسین سه سال از من کوچکتر بود و همیشه در دوران کودکی حس مسئولیت و مراقبت نسبت به او داشتم،از بچگی باهم بزرگ شدیم و حتی وقتی کوچک بویم پدرمان هر دوی ما را هم به مسجد میبرد.

بیدار دز: خانم اثنی عشری از خاطرات دوران نوجوانی برادر شهیدتان برای ما بیشتر بگویید

دوران نوجوانی و جوانی محمد حسین مصادف با ایام انقلاب بود و محمد حسین در صف مبارزه با رژیم ستمشاهی بود و چندبار زخمی شد در همان دوران هم که برای امرارمعاش خانواده به اهواز رفته بود دست از مبارزه برنداشته و به همراه دوستانش به فعالیت های انقلابی و شرکت در تظاهرات مشغول میشود. محمد حسین در اهواز مغازه مکانیکی دست وپا میکند و همچنان به فعالیت هایش ادامه میدهد. در کمیته مبارزه با مواد مخدر مشغول خدمت بود البته بابت این کار حقوقی دریافت نمیکرد و فی سبیل الله بود

 

مسئولیت پذیری و ایثار دو شاخصه مهم اخلاقی در وجود محمدحسین بود از همان دوران کودکی بسیار مسئولیت پذیر و متهعد بود. در دوران کودکی پدر را از دست دادیم و محمدحسین تازه به مدرسه رفته بود تحصیل را رها کرد و مشغول به کار شد. با اینکه سن و سال کمی داشت اما روحیه و غیرت عجیبی داشت که او را متهعد به تامین مخارج خانواده میکرد.

آقای طاهر بقال دوست صمیمی شهید اثنی عشری می‌گوید: آنچه را که شاید بتوان به عنوان شاخص ترین ویژگی اخلاقی محمدحسین نام برد خوشرویی بود همیشه گرم و صمیمی با تمام اعضا به خانواده و دوستانشان برخورد میکردند, حتی وقتی از سرکار می‌آمد با وجود خستگی با آغوش باز و با چهره گشاده بین اعضای خانواده حضور داشتند

 

بیدار دز: چه شد که ایشان تصمیم گرفتند که به لبنان و سپس فلسطین بروند؟

وقتی اهواز بود ارتباط تنگاتنگی بین بچه های کمیته انقلاب و کنسولگری فلسطین وجود داشت شاید همین رفت و آمدها و مراودات بود که محمد حسین را برای رفتن مصمم کرد.

 از آقای طاهر بقال پرسیدیم چه موقع متوجه شدید محمد حسین مصمم برای رفتن است گفت: سال ۱۳۵۸ بود , امام خمینی (ره) در قم مستقر بودند و روزانه خیل کثیری از جمعیت مردمی به ملاقات ایشان می رفتند ما به همراه چند تن از دوستان و محمد حسین راهی قم شدیم جمعیتی بسیار زیادی برای ملاقات و دیدار امام (ره) آمده بودند نوبت به ملاقات ما با امام (ره) شد و وارد محوطه شدیم اعلام کردند امام(ره) قصد سخنرانی دارند و ایشان شروع به سخنرانی در مورد اتفاقات فلسطین و حمایت از مردم مظلوم این کشور کردند و همان سخنرانی قطعاً مّهر تایید بر تصمیم محمدحسین شد. یادم هست در راه برگشت از قم فقط از پنجره ماشین بیرون را نگاه می‌کرد ساکت و آرام در فکری عمیق فرو رفته بود. بعد از آن دیدار موضوع رفتن به فلسطین را بطور جدی تر مطرح کرد و موافقت مادرم را گرفت.

بیدار دز: خاطره خاصی از لحظه رفتن شهید در ذهن دارید؟

اواخرسال ۱۳۵۸ بود هفدهم ماه مبارک رمضان بود من به خانه مادرم آمده بودم به محمد حسین کمک میکردم تا وسایل سفرش را مهیا کند هر از چندگاهی نگاهش میکردم و میگفتم محمدحسین میشه نری؟ هنوز انقلاب به شما نیاز دارد و همان جمله ای را که همیشه به ما گوشزد میکرد تکرار کرد و گفت خواهر جان انقلاب ما به پیروزی رسیده و دست این بچه هاست، باید به کمک مردم مظلوم و مسلمان فلسطین برویم و دین خود را به اسلام ادا کنیم. بازم هم بخاطر بیماری و کسالت مادربه اوگفتم نرو گفت: پنج خواهر هستید هر کدامتان یک ماه از او مراقبت کنید من ماه ششم می آیم.

مادرم آن روز در خانه نبود تا محمد حسین را بدرقه کند و محمدحسین آن روز برای همیشه رفت.

محمدحسین به اهواز رفت و از آنجا به تهران و سپس با گروهی از بچه های سپاه عازم جنوب لبنان میشود در طی این مدت دوره های لازم را می گذراند ما این مدت از ایشان کاملا بی خبر بودیم و بعد از ۱۱ ماه بی خبری خبر شهادتش به ما رسید.

بیدار دز: در ذهن دارید دقیقا چه کسی به شما خبر شهادت ایشان را داد؟

 از طریق سفارت فلسطین در تهران و ارتباط با کنسولگری در اهواز اطلاع دادند که درعملیات آذرماه که در جنوب لبنان انجام شده نام محمدحسین اثنی عشری در لیست شهدای این عملیات قرار دارد موضوع را با آقای طاهر بقال از طریق کمیته دزفول در میان میگذارند و آقای طاهربقال خبر را به ما دادند.

به محض اطلاع از شهادت محمدحسین به یکباره جمعیت زیادی برای عرض تسلیت و تسلی به خانه ما آمدند بعد از گذشت دو سه روز از خبر شهادت، نماینده ی سفارت فلسطین به همراه چند نفر از کارمندان کنسولگری به منزل مادرم امدند. آنها از محمدحسین تعریف میکردند و میگفتند: در طی مدتی که آنجا بود رشادت و شجاعت محمدحسین زبانزد بود و چون از نظر فنی مهارت داشت وسیله ای را طرح ریزی کرده بود و به کمک آن توپ های سنگین را حمل کند تا رزمندگان در جبهه های جنگ ضربات سنگینی به دشمن وارد کنند که ایشان توسط نیروهای رژیم اشغالی شناسایی و در عملیاتی که در تاریخ ۱۰ آذرماه ۱۳۵۹ درجنوب لبنان داشته اند و خودشان فرمانده این عملیات بودند به شهادت می رسند

بیدار دز: بعنوان سوال آخر لطفا بفرمایید که برای بازگشت پیکر شهید پیگیری خاصی کردید یا خیر؟

من اولین نفری بودم که تقاضا دادم جنازه برادر شهیدم به دزفول بازگردد اما متاسفانه به دلیل شروع جنگ و بسته شدن خطوط هوایی این امکان میسر نبود محمدحسین برای همیشه در قبرستان شیعیان جنوب لبنان آرام گرفت.

 

خانم اثنی‌عشری از شما برای شرکت در این گفتگو تشکر می‌کنیم

 

لینک کوتاه: http://bidardez.ir/?p=3595

true
true
false
true

شما هم می توانید دیدگاه خود را ثبت کنید

√ کامل کردن گزینه های ستاره دار (*) الزامی است
√ آدرس پست الکترونیکی شما محفوظ بوده و نمایش داده نخواهد شد