×

منوی بالا

منوی اصلی

دسترسی سریع

اخبار سایت

false
false
false

به گزارش تارنمای خبری تحلیلی بیدار دز، به مناسبت سی و هفتمین سالروز عروج ملکوتی شهیده عصمت پورانوری در حادثه بمباران پل قدیم و به مناسبت رونمایی از کتاب عصمت در دزفول، گفتگوی صمیمی بیدار دز با نویسنده ی این کتاب سرکار خانم سیده رقیه آذرنگ صورت گرفت. در ادامه بخش پایانی از این گفتگو را مطالعه نمایید:

– در این مسیر چه کسانی مشوقتان بودند؟

خانم فتاحی نویسنده کتاب فرنگیس دوست ادیبی برایم هستند. ایشان می گویند: “مطمئن هستم کار عصمت نیز در آینده نه چندان دور معرفی خواهد شد.”

آقای علی موجودی، خانم مهناز فتاحی، آقای دکتر محمدرضا سنگری، آقای محمد قاسمی(مدیر ادبیات پایداری استان ها در حوزه هنری)، آقای کامور بخشایش و… خیلی به من در این مسیر امیدواری می دهند. کتاب عصمت به لطف شهید در کشور جایگاه خودش را پیدا کرده است و در چند دانشگاه برتر کشور مراسم رونمایی و جشن امضاء گرفتند و دعوت شدم.

– از مراسم رونمایی کتاب در دزفول بگویید:

۲۱آذر۹۷ برای اولین بار هیئت مردمی لواء الحسین علم رونمایی این کتاب را در دزفول برعهده گرفت و برنامه ای کاملا خودجوش و آتش به اختیار بود. من با این هیئت آشنایی نداشتم. مسئول هیئت جناب آقای اسکندری با من تماس گرفتند و گفتند: “ما این کتاب را خواندیم و ناراحت بودیم و از شهیده شرمنده ایم که رونمایی در خور این کتاب در شهر دزفول برگزار نشده است.”

بنیاد۴ خرداد نیز در سال ۹۵ یک معرفی اجمالی از کتاب عصمت در کنار دیگر کتاب های چاپ شده این مرکز انجام دادند؛ اما برای شهیده عصمت شایسته بود مراسمی در خور نام و راهش برگزار گردد. چون شهید شاخص شهر است و البته تمامی زنان دزفول این خصوصیت عصمت را داشتند. به قول حضرت آقا که فرمودند: “شهید حججی نمادی از شهدای مدافع حرم هستند که خودش را نشان داد”؛ شهید عصمت نیز نمادی از ۴۱۴ شهید زن است که هیچوقت معرفی نشدند.

در حالیکه دزفول در کل کشور بالاترین آمار شهدای زن را دارد؛ خود شهیده می خواست این کار هر چه زودتر انجام بگیرد و سوال اینجاست چقدر شهیدی باید در تلاطم باشد!؟ شهدا خصیصه ای دارند که طبق آیات قرآن ما باور و یقین داریم که زنده هستند. آقای دکتر سنگری می گوید: “شهیده عصمت یکی از شهدایی هستند که اجازه رجعت دارد، یعنی روحش هست و برگشته است.”

– صحبت شما با مسئولین فرهنگی شهرستان در خصوص معرفی عصمت و عصمت ها:

ما شهدای شاخص زیاد داریم و مسئولین می توانند این شهدا را به طرق مختلف به جامعه جوان شهر و کشورمان معرفی کنند ولی برای این کار فرهنگی بزرگ هنوز به مقصد نهایی نرسیده ایم.

افسوس میخورم که در روز حجاب و عفاف و مراسم بزرگی که در این روز و مرکز شهر دزفول برگزار می گردد از معرفی کتاب شهید حجاب شهرمان عصمت پورانوری خبری نیست. دخترانی که در این مراسم حضور دارند چرا نباید بدانند اسطوره های حجب و حیای شهرمان چه کسانی هستند و چه مسیری را در پیش گرفتند. چرا به معرفی شهیده عصمت بسنده نکنیم که الگوی دخترانمان باشد. واقعا این جای بسی تامل دارد.

تقاضای من از مسئولینی که دغدغه مند فرهنگ حجاب و عفاف این شهر هستند این است که نسبت به معرفی این اسوه در شهر بی تفاوت نباشند. شهیدی که در برخی دانشگاه های کشور دانشجویان کتابش را برای آغاز زندگی مشترکشان خریداری می کنند و برای تکثیرش سر از پا نمی شناسند آیا نباید در شهری که به نام عصمت عجین شده از زندگی این اسوه ی سبک زندگی اسلامی بهره برد.

من به یکی از استاید حوزه ادبیات متون قدیمی ایران در دانشگاه تهران با اصرار کتاب عصمت را دادم و خواستم کتاب را بخواند؛ گفتند اگر وقت کردند به آن نگاه می کنند. چند روز بعد با من تماس گرفتند و گفتند: “عصمت زنده شده است؛ من تمام کتاب را خواندم؛ به نوع نوشتن آن کاری ندارم که داستانی است یا خاطره گویی است ولی با واقعیت و سندِ جنایتی که شما زنده کردید کار دارم؛ این کتاب را به دانشجویان دوره دکترا معرفی کردم و تمام تلاشم را می کنم که این کتاب را در کلاس هایم معرفی کنم.”

در خصوص کتاب سید زنده است دکتر علی موجودی باید بگویم که من در تالیفات کتاب های شهرستان دزفول این کتاب را به فال نیک میگیرم و ان شاالله به مدد شهید مدافع حرم سیدمجتبی ابوالقاسمی راهی نو پیش روی نویسندگان ما باز شود.

– از کرامات شهیده عصمت برایمان تعریف کنید؟

کرامات این شهید را بعد از چاپ کتاب بیشتر دیدم.

یک روز به زیارت مزار عصمت رفتم در نزدیکی مزار، خانمی را دیدم که دنبال مزار عصمت می گشت؛ ایشان را راهنمایی کردم و با هم به سمت مزار عصمت رفتیم. گفت: “سه هفته است به اینجا می آیم و دنبال مزار عصمت می گردم؛ امروز به او گفتم که آخرین بار است که می آیم؛ اگر پیدایت نکردم دیگر اسمت را هم نمی آورم”. وقتی رسیدیم مزار را بغل گرفت و گریه می کرد. در بین گریه ها سرش را بالا آورد و پرسید :

کتاب عصمت را خوانده اید؟

اره

چندبار؟

هزاربار

آنجا که گفت دوست دارم زیر چادر شهید شوم رت خواندید؟

اره خیلی روی من هم تاثیر گذاشت وباهم گریه میکردیم

این شهید را میشناسید؟

نه! من هم با این کتاب با او آشنا شدم. (عین واقعیت بود)

من به شهید گفته ام: “می دانم نمیتوانم نویسنده کتاب را ببینم، نمی توانم مزارت را پیدا کنم، امروز فقط آمدم بویت را حس کنم”. از یکی از روستاها آمده ام. دوستِ دخترم که دانش آموز است کتاب را به دخترم داده و من هم که سواد ندارم، دخترم برایم کتاب را می خواند و تا حالا کتاب در مورد شهیده زن ندیده بودم. حاجتی داشتم و با توسل به عصمت مشکلم حل شد.

گفتم: “اگر نویسنده کتاب الان پیش شما باشد چکار می کنید؟” یکه خورد، ترسید و خطاب به عصمت می گفت: “آنقدر شما بزرگ هستید و من نمی دانستم.”

ببینید تاثیر این کتاب چقدر توان برقراری با مخاطبش را داشته است.

– چقدر فضای زنانه به شما کمک میکرد که فضای عصمت را درک کنید؟

بی نهایت. چون زنانه های جنگ ناشناخته مانده اند. برای اولین بار که برای شروع مصاحبه با مادرشان رفتم یک جمله گفتند که خیلی ناراحت و شرمنده شدم، گفتند: “تا الان آقایان برای مصاحبه می آمدند و شما اولین خانم هستید. من می توانم با شما راحت صحبت کنم، می توانم دلگویه هایم و تصاویر عصمت را نشانت بدهم ولی صحبت کردن با یک مرد خیلی برایم سخت است.”

****

با مادر شهید انقلاب، شهید مؤمن که صحبت کردم، گفتند: “آقایان خیلی زحمت کشیدند و آمدند مصاحبه با من، ولی خجالت کشیدم به آنها بگویم که بعد از شهادت پسرم روی تشک و در جای گرم نخوابیدم. خجالت کشیدم بگویم چه دردی کشیدم وقتی پیکر پسرم را روی زمین می کشیدند و …”

****

مادر شهیده عصمت می گوید: “قبل از شما چند نویسنده آمده اند که کار نوشتن از شهیده عصمت را انجام دهند من خاطره می گفتم می رفتند؛ ولی تو که آمدی زبانم باز شد، چون از جنس خودم هستی و می توانم درد و دلم را به شما انتقال دهم. می توانم بگویم وقتی مادری دختر جوانش را از دست می دهد چه بلایی به سرش می آید و باید با صبوری اش خانواده را نگه دارد و غمخوار بقیه اطرافیانش باشد.”

****

به نظر من عصمت یک نیروی فعال فرهنگی زنده و پویا است که دوباره برگه ماموریت گرفت و برگشت و آن رسالتی که هنوز روی زمین مانده را خودش بلند کرد و ما چقدر دوریم از قضیه. زمانی که با زنان در معرکه جنگ و دفاع مقدس صحبت میکنم خیلی راحت می توانند با یک خانم ارتباط برقرار کنند، طرز لباس پوشیدنشان، خوابیدنشان‌، نفس کشیدنشان، لباس شستنشان، دوست داشتن فرزندانشان، عشق به همسرانشان، ترس از ساواک در دوران انقلاب یا بهت و دلهره موشک باران دوران جنگ، خیلی راحت اینها را به من انتقال می دهند.

بعد از اتمام کتاب به دیدار مادر شهیده عصمت رفتم و گفتم تمام شد، نفس عمیقی کشید و گفت: “خیالم راحت شد. این را کامپیوتر خدا نوشت و تو وسیله ای بودی که جدت حضرت زهرا سلام الله به سراغم فرستاد.”

مادر شهید عصمت می گفت : “زمانی که شهید عصمت به شهادت رسید روایت شهادتش بر سر زبان ها افتاد، زمان جنگ همه می گفتند شهید عصمت پورانوری؛ برخی ناراحت می شدند و می گفتند مگر این تنها شهید شده است. اما عصمت با نحوه شهادت مظلومانه اش و وصیتی که به سبک زندگی اسلامی و حجاب داشت توانست در آن دوران هم با شهادتش برای زندگی خیلی از دوستانش و هر کسی که نحوه زندگی اش را می شنید موثر باشد. من قبل از اینکه شما بیایید خودم در روضه ها و مراسم های زنانه از عصمت و سیره زندگانی اش صحبت می کردم و این رسالت بر دوش خودم بود. یک روز غروب با عکس عصمت حرف می زدم، گفتم: سن و سالی از من گذشته؛ خودت کاری کن که جریان عاشقانه زندگی کردنت برای خدا و پیروی از حضرت زهرا سلام الله به نحوی ثبت شود ، یک نفر را بفرست.”

برای اولین بار که به خانه شان رفتم راه را گم کردم و با زحمت زیادی خانه را پیدا کردم وقتی رسیدم مادر شهید بدون هیچ گونه آشنایی قبلی مرا که دید در آغوش گرفت و استقبال گرمی کرد.

در مراسم رونمایی از کتاب شهیده توسط هیئت لواءالحسین، یک حس و یک جوی شهیده عصمت بوجود آورد که اشک همه حضّار را در آورد، خود مادر شهید و خانواده اش  نیز گریه می کردند.

– از سختی هایی که در راه نوشتن کتاب برایتان پیش آمد بگویید؟

فکر می کنم سختی های کتاب عصمت به شیرینی چاپ کتاب و استقبال مخاطبان و لذتی که خوانندگان از چاپ کتاب می برند بیارزد. مهمتر از همه اینها، شادی دل مادر شهیده عصمت است.
البته بارزترین سختی کتاب چاپ آن بود که الحمدلله اگر چه دیر اما به نحو شایسته ای صورت گرفت.

کار نوشتن و حتی مصاحبه در حوزه زنان دشوار است. زنی که بخواهد درد و دلش را برای یک نفر دیگر بگوید و به او اطمینان کند، سخت به حرف می آید.

خواهران عصمت اصرار داشتند که با مادرشان گفت وگو نکنم؛ می گفتند: “مادرمان نمی گذارد که کسی با ما در مورد عصمت صحبت کند که ما ناراحت نشویم، آنوقت شما می خواهید اشک مادرمان را در بیاورید؟!” یک روز که به خانه شان رفتم و دخترها آنجا بودند مادر شهید گفت: “خانم آذرنگ! بروید بعداً باهاتون تماس می گیرم.” بعد از ظهر همان روز تماس گرفتند و گفتند: “دخترانم رفتند، میتوانی بیایی.”

ایشان می گفت: “وقتی عصمت شهید شد قسم خوردم جلوی دخترانم گریه نکنم و اگر گریه می کردم می گفتم برای اباعبدالله الحسین ع است؛ و هیچوقت نگفتم برای عصمت گریه می کنم و واقعیت هم همین بود. اشکم را برای مظلومیت اهل بیت ع هدیه می دادم.”

مادر عصمت تحصیلات دانشگاهی ندارد ولی من جای یک استاد تمام قبولش دارم. آدمی بسیار فهیم، انسان شناس و انسان ساز و شخصیتی والا. مادری که هنوز چشم انتظار برگشتن فرزندش می باشد؛ چون برادر عصمت نیز جاوید الاثر است؛ شهید علیرضا پورانوری. با آن همه غمی که بر دل دارد ولی  خوش رو و با محبت است.

وقتی با فردی صحبت می کند او را با خود به الگوهای زندگی ساز رهنمون می سازد. سی و چند سال است که کسی پای درد و دل این مادر نرفته است.

مادران شهدا چشم انتظار دخترانی امثال من و خانم های جوان دیگر هستند که بیایند با آنها ارتباط برقرار کنند؛ چون خانم ها مخصوصا خانم های آن دوران خیلی محجوب به حیا هستند و نمی توانند با آقایان برای مصاحبه همکاری کنند. پس خواهرانی که این استعداد را در خود می بینند هر چه زودتر نهضت ثبت خاطرات شهدای زن و زنان فعال در دوران دفاع مقدس را در تمام زمینه ها با تأسی به سفارش شهیده عصمت در شهر مقاوم دزفول راه بیاندازند و کار فرهنگی تمیز ارائه دهند.

– کتاب در حال نوشتن دارید؟

بله! یک کتاب دیگر تا چند وقت آینده در چهلمین سالگرد پیروزی انقلاب اسلامی در تهران رونمایی می شود که خاطرات زنان دزفول در امداد و پشتیبانی، خانواده شهدا و آزادگان می باشد که با تکیه بر نگاه زنانه به جنگ نوشته شده است و یک کتاب دیگرم که در مورد زنان در انقلاب اسلامی است و در حال نوشتن آن هستم و برای چاپ آماده می کنم. کتاب دیگری نیز دارم که هنوز به مرحله تدوین نرسیده و این هم در مورد موضوعی ناشنیده از زنان در دوران دفاع مقدس است.

امثال قضیه ی عصمت یا این خانم ها قصه و افسانه نیستند؛ واقعیت اند و ما خیلی از مسئله دور شده ایم، توصیه می کنم خانم هایی که علاقه دارند به هر نحوی این مسیر را با نوشتنشان ادامه دهند. خیلی از افراد استعداد دارند ولی چون حامی ندارند پای کار نمی آیند.

– کلاس نوسیندگی هم رفتید؟

برای کتاب عصمت نه؛ ولی بعد از آن چند دوره کلاس رفتم. الان درکلاس های نویسندگی شرکت میکنم تا بیشتر یاد بگیرم و بهتر بتوانم بنویسم.

– آیا در بحث عاشقانه های شهدا در دزفول این شجاعت و قدرت را دارید که وارد بشوید؟

بله اما زنان دزفول خیلی محجوب به حیا هستند، مثلا با خانمی مصاحبه کردم ولی تمامی قسمت های عاشقانه را اجازه نمی داد ضبط کنم.

با پرستاری از زمان جنگ در دزفول هماهنگ کردم که خودش خاطراتش را برایم بنویسد اما متاسفانه چند وقت بعد تماس گرفتند و گفتند که بیمار شده اند،گفتند: “زمانی که به جایی رسیدم که پیکر شهدا را میدیدم یا دختر بچه ای که هیچ کاری نمی توانستم برایش انجام دهم و صحنه های فجیعی که اتفاق می افتاد را نمی توانم بازگو کنم و خاطراتش همانطور نیمه تمام ماندند.”

پایان

لینک کوتاه: http://bidardez.ir/?p=3040

true
true
false
true

شما هم می توانید دیدگاه خود را ثبت کنید

√ کامل کردن گزینه های ستاره دار (*) الزامی است
√ آدرس پست الکترونیکی شما محفوظ بوده و نمایش داده نخواهد شد